جانولکا بود که دیدار فردا با کشیش را به من خبر داد. اما بچه ها را کجا بگذاریم؟
یا آنها را با خود می بریم و یا می گذاریم تا در باغ کناری کلیسا بمانند، آنجا باغ بسیار زیبایی هست.
بسیار خوب، به گمانم این شایسته تر باشد.
خوش آمدی کاترینا، در باره فعالیت های تو در بریتانیا بسیار شنیده ام، خداوند تو را حفظ کند.
این کار را از تو یاد گرفته ام و با استفاده از دانشی است که از تو آموخته ام.
خوش آمدی جورج، جانولکا پیرامون پرسش های تو با من صحبت کرد و از ذکاوت تو نیز اظهار شگفتی نمود، بفرمایید چه می خواهید؟
من چهار پرسش دارم، نمی خواهم وقت شما را بیش از آن ضایع کنم، نخست: من نمی فهمم، چگونه در عین حال خدا می تواند یک و سه تا باشد؟ من در این زمینه زیاد مطالعه کرده ام و شرح و تفسیر های بسیاری را شنیده ام، اما به چیز قانع کننده ایی نرسیده ام و با عرض معذرت، گاهی احساس می کنم که مسیحیت شبیه بت پرستی است!
و پرسش دوم؟
آیا مسیح از لاهوت است یا از ناسوت؟ آیا او معبودی است که پرستش می شود و یا بنده ای است که کشته شده است؟ و آیا خدا نیاز دارد تا برای نجات بشریت بمیرد؟! آیا ممکن نبود تا در حالی که زنده است بشریت را نجات دهد؟
و پرسش سوم؟
کتاب مقدس، عهد عتیق و عهد جدید را چه کسی نوشته است؟ و چه کسی ترجمه کرده است؟ و چه کسی برای ما نقل کرده است؟ و چرا در میان نسخه های آن تناقض وجود دارد و حتی در نسخه های واحد آن هم اختلاف وجود دارد؟ از خواندن بسیاری از مطالب کتاب مقدس در پیش روی بچه ها شرم دارم، چگونه این مطالب از طرف خدای من خواهد بود؟!
و پرسش چهارم:
آیا تاریخ ادیان و پیغمبران تاریخ کشتار و فاحشگی است؟ من از خشونت و کشتن متنفرم و از هر کسی که به این چنین کارهایی دعوت کند، بدم می آید، اما از نگاه کتاب مقدس به پیغمبران و رسولان و نصوص پیرامون کشتن و چپاول کردن تعجب می کنم!
جانولکا چرا پیش از این در باره پرسش های او چیزی به من نگفتی؟
او در باره پرسش هایش به من چیزی نگفته بود!
فرزندم تو نمی توانی پاسخ این پرسش ها را به این سادگی بفهمی، همانطور که توضیح دادن آنها هم وقت زیادی می برد، چرا به جای پرداختن به این موضوعات به عبادت خدا نمی پردازی؟
آقای من، من خدمت شما رسیده ام تا از شما بیاموزم و از دانش شما بهره ببرم، فرد دانشمند و ماهر می تواند آنچه را که شرح آن طولانی است، به شکل مختصر هم توضیح دهد.
بسیار خوب فرزندم، در دین ما یک سری اسرار است که لازم است تا مورد نقد و بررسی قرار نگیرند، همانطور که تعدادی از نصوص است که لازم است، برای فهم آنها به خودت اکتفا نکنی.
آقای من، در باره اسرار، آیا امکان دارد، ما از جانب خداوند به پیروی از دینی مامور شویم در حالی که این دین مجموعه ای از اسرار باشد؟ آیا امکان دارد نصوصی از طرف خدا برای همه مردم آمده باشد آنگاه فقط تعدادی از مردم آنها را بفهمند؟!
آیا امکان دارد من و جورج را تنها بگذارید؟
آیا می خواهی من و کاترینا بیرون شویم؟، چرا؟ مگر اینجا هم راز دیگری هست؟!
می خواهم تنها با او صحبت کنم، اگر لطف کنید و ما را تنها بگذارید از شما ممنون می شوم.
کاترینا، شما پیش مایکل و سالی برو و آنجا منتظر من باش، لحظاتی دیگر من پیش شما خواهم آمد.
پسرم تو مردی با جرئت و شجاعت فراوان هستی؛ چرا که شجاعت فقط در میدان جنگ نیست، بلکه یک خصلت درونی است.
آقا از شما متشکرم.
پسرم من هم سعی می کنم تا به همراه تو شجاع باشم، شاید چیزهایی بشنوی که دوست نداشته باشی.
بفرمایید، مهم آن نیست که چیزی بشنوم که دوست دارم، مهم آن است که چیزی بشنوم که نیاز دارم.
شاید تعجب کنی، متاسفانه در باره این امور پاسخ قطعی وجود ندارد.
آقای من، به نظر تو آیا امکان دارد، ایمان و شک با هم یک جا گرد آیند؟
نظر تو درست است، اما من نمی توانم پاسخ قطعی در این باره بیابم، من در طول عمرم به دنبال پاسخ پرسش های زیادی گشته ام، از آن جمله پرسش های که شما مطرح کردید، اگر من بخواهم هر پاسخی به تو بدهم به این کار قادرم و پاسخ های زیادی هم به این پرسش ها داده شده است، اما من به تو وعده دادم که به همراه تو شجاع و صادق باشم، حقیقت آن است که من پاسخ قاطعی در این باره نیافته ام.
پس راه حل چیست؟
من تا هنوز یک کشیشم؛ چرا که چیز بهتری از این وضعیت، که در آن بسر می برم، نیافتم، وجود مجموعه ای سئوال در برخی قضایا، بهتر از آن است،که در هر چیز شک کنم، آیا این طور نیست؟
درست می فرمایید، اما یافتن پاسخ از همه این استدلالها بهتر است.
بله و شاید تو پاسخ را بیابی، اما من تو را مطمئن می سازم که پاسخ را داخل کلیسا نخواهی یافت، من بیش از سی سال است که داخل این کلیسا کشیش هستم و تا هنوز پاسخ را نیافته ام، این تمام آن چیزی است که من می دانم.
آیا ممکن است از شما سئوالی بکنم؟
بفرمایید.
چرا خواستی تا جانولکا و کاترینا خارج شوند؟
شاید از پاسخ من تعجب کنی! این به خاطر کمبود شجاعت من بود، هیچ کس دوست ندارد در برابر دیگران ضعیف و نادان جلوه کند، به ویژه در برابر کسانی که او را عالم گمان می کنند و بعد، اگر آنان کاتولیک و مسیحیت را رها کنند، به چه باوری ایمان خواهند آورد؟ مثلا ملحد خواهند شد، به اعتقاد من وجود شک بهتر از آن است که در دنیای شک و حیرت زندگی کنی.
ببخشید، آیا کشیشان و راهبان شجاعی یافت نمی شود تا این موضوع را با صراحت اعلام کنند؟
در تاریخ مسیحیت تعدادی از آنها بوده است، که یا کشته شده اند و یا مخفی شده و فرار کرده اند، کتاب مقدس و سیستم پاپی بسیار سخت گیر و خشن اند.
پس تو رابطه میان واتیکان و دستگاه اطلاعات را تایید می کنی، همانطور که اریک فراتینی این موضوع را در کتابش» وجود پنج قرن جاسوسی»تاکید می کند؟
هرگز، این درست نیست، این یک هجوم بر مذهب کاتولیک از طرف یک پروتستان امریکایی است.
در باره حقایقی که ذکر کرده است، چه می گویی؟
متاسفانه بسیاری از آنها درست است، اما او آنها را به شکلی ترتیب داده است، که کلیسای کاتولیک و سیستم پاپی متهم جلوه کند.
اما نفوذ دستگاه اطلاعات به واتیکان حقیقت دارد و یا به عبارتی دیگر، اطلاعات واتیکان در دنیا نفوذ کرده است، آیا این طور نیست؟
متاسفانه بله، اما این یک چیز فراگیر نیست، اگر چه خیلی روی می دهد.
چرا خشونت و شدت عمل خود را بر روی رسواییهای جنسی راهبان و راهبه ها متمرکز نمی کنند؟
امکان ندارد، چرا که این گندکاری در میان آنها خیلی روی می دهد، آیا می خواهی کلیسا به سبب این کار با بچه ها دچار دودستگی و شکاف شود؟! همان سان که قسمتی از این مسائل جنسی در کتاب مقدس وجود دارد، سپس افزود: تو فردی باسواد و فهمیده ای؛ از میان آن، آنچه را برای تو سودمند است، انتخاب کن، آیا ممکن است بحث را پایان بدهیم؟
آقای من، به کاترینا و جانولکا چه بگویم اگر از من پرسیدند که چرا آنها را بیرون کرده ای؟
حقیقت همیشه بهترین نظر خواهد بود.
از شما متشکرم آقا، به اجازه خداوند چنین خواهم کرد، از شما خیلی سود بردم.
از شما متشکرم، خداوند در تو برکت بدهد، امیدوارم تو را در عشای ربانی شنبه ی پاک ببینم، یقین بهتر از شک است.
چرا ما را بیرون کرد؟ برای اولین بار است که می بینم لویجی با ظرافت و ادب عمل نمی کند!
وقت ناهار نزدیک است، آیا ما نزدیک غذاخوری مجلل، که نزدیک خانه تو است قرار داریم، تا هم ناهار بخوریم و هم با هم صحبت کنیم؟
بله، پنج دقیقه پیاده روی از این جا فاصله دارد.
به من اجازه بدهید، دوست دارم با بچه ها بازی کنم، خوب است تا نیم ساعت بعد، برای ناهار برویم. کاترینا نظر تو چیست؟
خوب است، اشکالی ندارد، اگر چه دوست داشتم، در این نیم ساعت پیرامون آنچه میان شما و کشیش گذشت، برای ما صحبت می کردی، به هر حال نیم ساعت بعد همه چیز را خواهیم دانست.
ما خیلی گرسنه هستیم به غذاخوری برویم.
برویم.
عزیزانم، نظر شما چیست که در بالکن غذاخوری ناهار بخورید؟
تو و مامان کجا غذا می خورید؟
ما یک موعد مهم داریم و بهتر است، شما به تنهایی در بالکن غذا بخورید، تا با هم حرف بزنید و از دیدن مناظر زیبا لذت ببرید.
بسیار خوب، سالی بیا برویم.
دوست مسلمان تو کجاست؟
می ترسم بخواهد با تو به تنهایی حرف بزند و ما را تنها بگذاری. به طور کلی بعد از لحظاتی برای گرفتن درخواست ها می آید.
من از تو نخواستم تا مرا با کشیش تنها بگذاری، دوست کشیش تو این درخواست را از تو مطرح کرد.
اما تو فورا با او موافقت کردی.
هه هه، آیا نمی خواهی از رجال دین پیروی کنی؟! به هر حال می خواست به من بگوید، پاسخی برای پرسش های من پیدا نمی شود و نمی خواست شما ضعف و عدم معرفت او را بدانید.
امکان ندارد کشیش لویجی پاسخ این چنین پرسش های ساده را نداند!
می دانم که او پاسخی ندارد و او می داند که من این موضوع را می دانم، پس چرا از ما خواست تا خارج شویم؟ احساس می کنم که باید چیز دیگری باشد.
می توانی خودت از او بپرسی، شما دو نفر او را بیش از من می شناسید، فکر می کنم از این که به تنهایی کاترینا را بیرون کند شرم داشت.
آقا، سلیم به همراه تعدادی از دوستانش در دفترش است. درخواست شما را به او خبر می دهم، ببخشید درخواست های شما برای ناهار چیست؟
سلیم همان مسلمانی است که در باره آن با من حرف زدی؟
بله، وقتی او را ببینی در نگاه اول فکر می کنی، ایتالیایی است. راستی او انگلیسی را خیلی روان صحبت می کند.
بسیار خوب، شاید لحظاتی دیگر بیاید تا سخنان او را بشنویم.
الان به گفته های کشیش باز گردیم. تو می گویی که او نتوانست پاسخ پرسش های تو را بدهد!
بله، حتی اظهار داشت که در طول حیاتش به دنبال این پرسش ها و پرسش های دیگر گشته است، اما نتوانسته است تا به پاسخ قانع کننده ای برسد.
این محال است!
کاترینا، این کشیشی که تو در باره او صحبت می کنی دوست من است و من می دانم که او پاسخ این پرسش رانمی داند، من در این باره و در باره موضوعات دیگر بارها با او صحبت کرده ام، اما چیزی که مرا به تعجب واداشت این بود که چرا خواست تا من بیرون شوم؟! این چیزی است که من نمی دانم!
کشیش لویجی ستافینوا مهم ترین کسی است که مرا برای رسیدن به یقین کمک می کند، چطور امکان دارد، این شک و تردید ها پیش او باشد؟!
تجربه به من می گوید: تا دانش کشیش بیشتر باشد در بحث های خاص نرمی بیشتری نشان می دهد و در سخنرانی های عمومی تاثیر بیشتری برجای می گذارد چرا که متناسب با آنها سخن می گوید.
منظورت چیست؟
آنچه تو از او شنیده ای یک سخنرانی عمومی بوده است و آنچه جورج می گوید چیزی است که در جلسات ویژه اظهار می دارد که آن چیز دیگری است، می خواهید تا در یک سخنرانی عمومی چه بگوید؟! می خواهید بگوید ما خدا را نمی شناسیم، یا اینکه کتاب مقدس تحریف شده است و یا جعلی است؟!
نه، از او می خواهم تا بگوید، پروردگار کریم و رحیم و یکتاست اگر چه سه ذات و گوهر دارد، اوست که کتاب مقدس را فرستاده است.
با تعارض درونی کتاب مقدس چکار کنیم؟! آیا می توانی به شکل قانع کننده به من توضیح دهی که چگونه در یک وقت یک سه و سه یک می شود؟!امیدوارم سخنان کلیسا را برای من تکرار نکنی، من هزار بار آن را شنیده ام، اما به آن قانع نشده ام، بلکه بر این باورم که آن فقط برای یک سخنرانی عمومی خوب است.
شاید صدمه ای که از برخورد کشیش با او خورده است، بالاتر از توان برداشت، او است، پس خواست تا موضوع را عوض کند.
نظرتان چیست که گفتگو را به تاخیر بیندازیم، کسی دارد به طرف ما می آید.
آه او سلیم است، سلیم خوش آمدی، اینجا کسی هست که می خواهد با تو آشنا شود.
خوش آمدید، خوش آمدی جانولکا، مهمانانت هم خوش آمدند
مهمانان من پیش از این، با هیچ مسلمانی ننشسته اند و دوست دارند تا با تو بشینند.
خوش آمدید، من از مصر هستم، شما از کجا هستید؟
از بریتانیا.
تعداد مسلمانان دربریتانیا چند برابر آنها در ایتالیا است.
درست است، می خواستم اسلام را برای من معرفی کنید، آیا کتاب مقدس شما به عهد عتیق و عهد جدید ایمان دارد؟
با وجود آن که معلومات من از عقیده اسلامی کم است، اما اطلاعاتی را که دارم خدمت شما عرض می کنم، بله، به آنها ایمان دارد، اما.. از شما عذر می خواهم، آنها را تحریف شده می داند.
آیا شما به موسی و عیسی ایمان دارید؟
ایمان داریم که آنها دو پیامبر از طرف الله بوده اند.
آیا به خدا بودن عیسی مسیح، ایمان دارید؟
نه، مسلمانان فقط به این ایمان دارند که او رسولی بزرگوار است و نه پروردگار.
اسم کتاب مقدس شما چیست؟ و چگونه به دست شما رسیده است؟
اسمش قرآن است و از پیغمبرمان محمد به ما رسیده است. شما می خواهید به چه برسید؟
می خواهیم با اسلام و آموزه های آن آشنا شویم؟
من اصلا اسلام را نمی شناسم، من فقط با گردشگری و تجارت آشنا هستم، اما شما از اسلام چه می خواهید؟
فقط ما از خشونت و تروریسمی که به نزد شما است در تعجب هستیم؟
تروریست های مسلمان در نزد ما همه چیز را به اسم دین تخریب می کنند.
می گویی به اسم دین، کدام دین است که در آن ترور و خشونت نباشد؟
بله، اسلام دین صلح است و دین ترور نیست، اما مسلمانان عقب مانده و سخت گیرند.
بار دیگر، آیا اسلام عقب مانده است یا تروریست ها؟
اسلام عقب مانده نیست، مسلمانان هستند که عقب مانده اند؟ اگر شما مسلمان بودید به همسرت اجازه نمی داد تا با ما بشیند و این چنین صحبت کنیم، آیا این عقب ماندگی نیست؟
چرا امکان ندارد تا با شما بشینم؟
زیرا لازم است حجاب اختیار کنی و از مردان فاصله بگیری، در حقیقت من مصر را ترک کردم تا از این عقب ماندگی دور باشم.
آیا مردم و کشور شما هم، همین نظر را دارند؟
هه هه، پدر و مادر و دوستانم همیشه به من می گویند: افکار تو از اسلام خارج است.
چرا؟
اسلام به طور کلی با مسیحیت متفاوت است، کافی است تا شما فقط گاهی نماز روز شنبه را بخوانید، تا مسیحی باقی بمانید، اما هر کس از ما پنج وقت نماز را نخواند از اسلام خارج می شود، شما تورات و انجیل را نقد می کنید، اما هر کس از ما در نقد قرآن چیزی بگوید، از اسلام خارج می شود.
آیا کسی از خانواده شما اینجا، ایتالیا هست؟
من ده سال است، تنها در ایتالیا ساکن هستم و نخواستم به کشورم باز گردم برای اولین بار هفته پیش برادر و مادر و پدرم آمده اند و سه روز بعد باز خواهند گشت.
آیا ممکن است آنها را ببینم؟
بله ممکن است، اما ببخشید، شما در نزد آنها کافر هستید.
چطور؟
شما می گویید که خدا سه است و این شرک به خداست و با این باور کافر شده اید.
این که چیز تازه ای نیست؟! ما می گوییم، آنها کافر هستند، زیرا به الوهیت عیسی ایمان ندارند، دیدن آنها زیانی به ما نمی رساند؟
جورج، ما وقتی برای این کار نداریم، فراموش نکن، فردا شنبه پاک است و قرار است برای عشای ربانی برویم.
وقت زیادی پیدا می کنیم اگر وقت آنها اجازه بدهد. کی می شود آنها را ببینیم؟
آنها در تمام طول وقت یا در خانه هستند و یا در غذاخوری، انتظار دارم تا چند دقیقه دیگر سر برسند و اگر وقت دیگری می خواهی می گویم تا منتظر تو باشند و تکرار می کنم: من مسئول سخنان آنها نیستم.
جورج، ببخشید، من متوجه منظور تو نشدم، اما به نظر من اگر تو خیلی اصرار داری آنها را ببینی، دقایقی صبر کن؛ تا بار دیگر مجبور به آمدن به اینجا، نشویم.
من برای دیدن مایکل و سالی می روم و باز خواهم گشت.
منتظر باش، آنها دارند می آیند، آیا از آنها بخواهیم تا با ما بشینند؟
من پیشنهاد می کنم که آنها را دعوت کن، من به سرعت بچه ها را می بینم و باز می گردم.
آنها را دعوت می کنم و نتیجه آن به عهده خود شماست، این درخواست شما بود. مادر، پدر، خالد بیاید. اینجا کسی هست که دوست دارد تا با شما بشیند.
چی می خواهی سلیم؟
خالد، اینها دوستان من هستند، این مادر من و این پدرم است. خالد انگلیسی صحبت می کند، اما پدر و مادرم تا حدی متوجه آن، می شوند، اما نمی توانند تا با آن صحبت کنند، به من اجازه بدهید تا گفتگوی شما را به خاموشی و سکوت شاهد باشم و در هیچ بحثی مداخله نکنم.
همگی خوش آمدید، من خالد و مهندس معماری و برادر سلیم هستم و این پدرم عبدالله و این مادرم عائشه است.
من جانولکا و از ایتالیا هستم و کار تجاری آزاد دارم.
من کاترینا و از بریتانیا هستم.
همگی خوش آمدید.
ببخشید، اما مادرم با مردان دست نمی دهد، او می گوید که خوش آمدید.
پوزش می خواهم، من این موضوع را نمی دانستم.
پیش از اینکه شما بیاید خود را معرفی کردیم من خالد و مهندس معماری و برادر سلیم هستم و این پدرم و این هم مادرم است.
من جورج و مهندس کامپیوتر، از بریتانیا هستم، رم، این سرزمین کهن و دین و هنر را چگونه دیدد؟
با توجه به اینکه من مهندس معماری هستم، از هنر شروع می کنم، هنر در رم بی مانند است، رم سرزمینی دارای تمدن و تجارب بسیار تازه می باشد، اگر چه در آن چیزهایی بود که خوشم نیامد.
چه چیزهایی؟
از بت ها و مقدس دانستن آنها توسط مردم خوشم نمی آید؛ این موضوع با تربیت دینی ما، مطابقت ندارد، ما این چیز را بت پرستی و عبادت غیر خدا می دانیم.
و این بحث مرا به موضوع دین در رم، وارد می کند، چیزی که شما از آن پرسیدید.
از اینکه حرف شما را قطع می کنم معذرت می خواهم، منظور شما از تربیت دینی چیست؟
ما در اسلام هیچ چیز را به خداوند شریک نمی گیریم و بر این باوریم که خداوند همیشه باید یکتا و بدون شریک باشد و جایز نیست مردم را به درجه و مقام الله برسانیم، این مردم هر کس که می خواهد باشد، به همین سبب پیغمبر ما محمد ( صلی الله علیه و سلم ) می گوید:( قبر مرا بعد از من ملازم نگیرید، تا آن را بپرستید، من فقط بنده و فرستاده الله هستم)
از سخن تو می فهمم که به نظر شما، ما مشرک هستیم؟
هر کس بر این باور باشد که خدا سه تاست در نظر ما او به خداوند شریک قایل شده است.
اما نظر سلیم،که از تو بزرگتر است این نیست و او فکر می کند که این نظری افراطی و تند روانه است
سلیم برادر بزرگتر من است و احترام او سر جای خود لازم است و دوست ندارم در حضور دیگران با او مخالفت کنم، اما من به طور شخصی به آنچه گفتم بسیار قانع هستم.
آیا این به آن معنی است که موسی و عیسی دروغگو بوده اند؟
معاذ الله، ما به درستی موسی و عیسی علیهما السلام ایمان داریم و به آنها احترام و ارزش قایل ایم و بر این باوریم که آن دو از طرف خداوند آمده اند و کتاب بر آنها فرستاده شده است. حتی ما فکر می کنیم که بسیاری از عقاید شما ارزش آنها را کم می کند.
ما مقام و جایگاه عیسی را پایین می آوریم!
شما اعتقاد دارید که او کشته شده است، اما ما معتقدیم که او کشته نشده است، حتی برخی از شما بر این نظر هستید که او فرزند زنا است؟ آیا این نظر در میان شما وجود ندارد؟
شما چه؟ شما در باره عیسی و مریم بتول چه اعتقادی دارید؟
ما معتقدیم که او بنده و فرستاده خداست و آنها او را نکشتند و او را اعدام نکرده اند بلکه این موضوع برای آنان خلط شده است و او از مادرش مریم و بدون پدر متولد شده است، که این معجزه ای از جانب خدا بوده است، همان سان که آدم را بدون مادر و پدر آفرید، به همین سبب او در گهواره سخن گفت و خداوند به او معجزات زیادی داده است، او کور مادر زاد و بیماری پیسی را مداوا می کرد و مردگان را به اجازه خداوند زنده می نمود و به مردم خبر می داد که چه خورده اند و چه چیز در خانه خود ذخیره کرده اند.
پس شما نگاهی کامل به عیسی علیه السلام دارید، به او ایمان دارید و به عهد عتیق و جدید هم ایمان دارید؟
بله، ما به تورات و انجیل و اینکه از جانب خداوند فرستاده شده اند ایمان داریم.
اما در کتاب مقدس آمده است که عیسی پسر خداست!
ما ایمان داریم که آنها از طرف خداوند فرستاده شده اند، اما سپس تحریف گشته اند، آیا در برخی از انجیل ها چنین نیامده است که عیسی بنده خداست و پسر او یا معبود نیست؟
نه، چیزی در این باره در نزد ما نیست.
از قطع سخن شما معذرت می خواهم، درست است در انجیل برنابا این آمده است، آن انجیلی است که در قرن پانزدهم به وسیله راهب کاتولیکی نوشته شد که بعدا از مسیحیت مرتد گشت و فرقه های مسیحی انجیل او را به رسمیت نشناختند زیرا او ذکر کرده است که مسیح به رسولی بعد از خودش بشارت داده است و اینکه عیسی مسیح فرستاده ای از جانب خداست.
صحیح! جرا فرقه های کاتولیک آن را به رسمیت نشناختند؟!
بله، فرقه های کاتولیک و پروتستان آن را به رسمیت نشناختند؛ و الا فرقه هایی دیگر از مسیحیت آن را پذیرفته اند و بسیاری از آنها بعد از این مسلمان شدند، به همین سبب نویسنده آن به مسلمان بودن متهم است.
دلایلی وجود دارد که آن صحیح ترین انجیل است.
منظور تو از صحیح ترین چیست؟ آیا نسخه های صحیح و نسخه هایی ناصحیح هستند؟
منظورم آن است که آن انجیل به آنچه خداوند فرستاده است نزدیکتر است، یکی از انجیل های دست نوشته باستانی این را تایید کرده است، همان انجیلی که در یکی از غارهای بنی مزار در مصر یافت شد، که تاریخ آن به ابتدای قرن سوم میلادی باز می گردد، آن را انجیل یهودا نام گذاری کرده اند، در آن دقیقا عین همین سخن آمده است، ملاحظه بفرمایید که آن پیش از مبعوث شدن محمد صلی الله علیه و سلم بوده است.
تمام سخنانت درست هستند، اما اکثر مسیحیان نه به این انجیل و نه به آن یکی ایمان ندارند.
اگر باعث ناراحتی شما شدم عذر می خواهم، همه آنچه را من می گویم به سبب دوستی و محبت من به عیسی علیه السلام و کتابی که از جانب خداوند بر او نازل شده، می باشد.
تمام زندگی من فدای عشق به عیسی باد، به همین سبب به او ایمان داریم و بر این باوریم که او نجات دهنده ماست و به همین سبب ما مسیحی نامیده شده ایم.
من یک عالم دینی نیستم، من یک مهندس معماری هستم، اما انگار تو در دوستی عیسی علیه السلام صادق هستی، آیا کتاب» محبت زیاد من به عیسی مرا به اسلام کشاند « تالیف نویسنده ونزویلایی کاتولیک مذهب که اسم اصلی او سایمون فریدو کاربیللو بود، را مطالعه کرده ای؟
اصلا اسم کتاب را نشنیده ام و فکر نمی کنم که دوستی با عیسی مرا جز به سوی مذهب کاتولیک به جای دیگری ببرد!
آیا اشکالی دارد اگر آن را مطالعه کنی؟! آیا تو در مذهب خود مطمئن نیستی؟!
آن را ندیده ام و الا می خواندم.
این یک نسخه از آن، هدیه ای برای شما باشد، نمی دانم چرا احساس می کنم تو در دوستی عیسی علیه السلام صادق هستی و ببخشید، مانند برخی کشیشان و راهبان نیستید، کسانی که ادعا می کنند که در دنیا زاهد هستند اما با دوستی با عیسی علیه السلام، تجارت می کنند.
از شما متشکرم. آن را خواهم خواند، من مطمئن هستم که چیزی از دوستی من به عیسی را عوض نمی کند، همانطور که به مذهب من هم خدشه ای وارد نمی کند.
تو می گویی که عالم دینی نیستی، اما می بینم که به زبان علمای دین حرف می زنی، بلکه حتی به زبان کسی که به این دین دعوت می کند.
اسلام از همه ما می خواهد تا دعوتگر این دین باشیم، سپس تبسم نمود و به مادرش نگاه کرد و گفت: وقتی مادرم مرا مجبور کرد تا با او بیایم به من گفت این یک فرصت است تا آنجا به اسلام دعوت کنی، من ایتالیایی نمی دانم و این اولین فرصت برای من است.
ببخشید، همه مردم خوشحال می شوند تا به غرب متمدن و پیشرفته بیایند و از دولت های عقب مانده بگریزند و تو می گویی مرا مجبور کرد؟!
اروپا خیلی از ما جلوتر است، به همین سبب مهاجرین به آن، از رسیدن به اینجا شادمان می شوند، به ویژه به سبب فشارهای سیاسی و دینی و اقتصادی در کشورهای ما، اما من در یک شرکت خوب، کار می کنم و درآمد کافی دارم و بعد از سقوط نظام دیکتاتوری در نزد ما در مصر وضع ما بهتر شده است و ان شاء الله در آینده بهتر هم خواهد شد.
اما آیا فشارهای دینی و سیاسی در نزد شما به سبب دین نیست؟
هرگز، امکان ندارد اسلام سبب فشار و سختی باشد.
آیا مسلمانان نبودند که کلیسای قدیسین را در اسکندریه منفجر ساختند؟
در ابتدا این طور گفته شد و تمام دنیا آن را باور کرد و من هم باور کردم، اگر چه از آن تعجب نمودم، اما بعد از سقوط دیکتاتور محمد حسنی مبارک، که غرب او را کمک می کرد، ثابت شد که دستگاه اطلاعاتی او، پشت این انفجارها بوده است، فکر کنم شما خبر اول را شنیده ای و به عادت مردم در غرب، خبر دوم را نشنیده ای.
اما شما تا هنوز به سبب دین تان عقب مانده هستید!
خالد به آنها بگو ما به سبب دوری از دینمان عقب مانده هستیم، پسرم!
آیا مادر و پدر تو متوجه گفتگوی فیمابین ما می شوند؟
بله، خوب متوجه می شود، اگر چه نمی تواند به خوبی صحبت کند، آیا سلیم این را در ابتدا به شما نگفتند، شاید پیش از آمدن شما بود.
آیا ممکن است از مادرت سئوالی داشته باشم؟
مادرم می گویید بفرمایید، من سخنان او را برای تو ترجمه می کنم.
آیا آرزو نداشتی ملحد و یا یهودی یا مسیحی می بودی؟
مادر ( با ترجمه خالد): پناه بر خدا، پسرم هیچ کس هرگز نابود شدن و ضایع گشتن را دوست ندارد.
آیا ما در نابودی و ضایع شدن هستیم؟
مادر ( با ترجمه خالد): اگر نابودی این نباشد پس نابودی و ضایع شدن چه معنی می تواند داشته باشد، من با اسلام محترم و مکرم و عزیز هستم.
اما آیا این نظر توست، یا نظر تمام مصریان است؟
مادر( با ترجمه خالد): دست کم این نظر من است، متاسفانه کسانی پیش ما هستند که تحت تاثیر شما قرار دارند و دین را عقب ماندگی می دانند.
اما زن در اسلام تحقیر شده است!
مادر( با ترجمه خالد): کی این را به تو گفته؟! من شصت و پنج سال عمر دارم، با وجود این می توانم پسرم خالد را مجبور کنم تا با من بیاید و با میل و خوشی از من اطاعت کند، با وجود اینکه من می دانم که او مشغول است و دوست ندارد بیاید و هر هفته او و دیگر دخترانم سه بار یا چهار بار و یا پنج بار به دیدن من می آیند و برای من هدیه می آورند و نمی توانند با سخن من یا پدرشان مخالفت کنند، آیا شما چنین عزت و احترامی می شناسید؟ اگر این عزت و احترام نباشد من عزت و احترام دیگری نمی شناسم.
من سه ماه است که پدر و مادرم را ندیده ام.
چه می گوید؟
نمی خواهم تا تو را ناراحت کنم.
نه، من ناراحت نمی شوم بفرمایید.
می گوید: مانند سلیم که از شما آموخته است و خصلت و طبیعت شما را پیدا کرده است.
چقدر زیادند کسانی که در کشورهای ما از نوشیدن شراب باز نمی آیند و ادب و نزاکتی ندارند!
مادر(با ترجمه خالد):همه جا کسانی پیدا می شوند که قطب نما و راهنمای خود را از دست داده و گم شده اند، اما هر گاه راه را شناختند توبه می کنند و به سوی خدایشان باز می گردند.
بابا، به ما گفتی که بعد از بیست دقیقه باز می گردی و 45 دقیقه به ما وقت می دهی، آیا همانطور که به ما وعده دادی، نرویم؟
ببخشید، ما شما را از بچه هایتان مشغول کردیم.
اوه، من متوجه گذشت زمان نشدم.
سلیم از شما و خالد و عائشه و عبدالله متشکرم. خیلی وقت شما را گرفتیم، این کارت من است، آیا ممکن است شما هم کارت خود را به من بدهید؟
پدر و مادرم کارت ندارند، این کارت من است و ایمیل من روی آن نوشته است، کاترینا،آیا امید داشته باشم که نظرتان را در باره کتاب برای من بفرستید؟
سعی خواهم کرد، از شما متشکرم.
همانطور که گفتم من سکوت کردم، از هر اشتباهی که در حق شما روی داد عذر می خواهم، اما من از آغاز این را به شما گفتم و شما را بر حذر داشتم، اما شما اصرار داشتید.
با وجود غافلگیری من از شنیدن سخنان آنان و طرح متشددانه مسائل، اما همه آنها در سخن بسیار زیبنده و ماهر بودند، نیازی به عذر خواهی نیست، هه هه، بلکه من می روم و از مادرت عذر می خواهم چرا که تو چندین سال است به دیدن او نرفته ایی.
در افسانه های ایتالیایی آمده است، هر کس سکه ای در اینجا بیندازد دوباره به رم باز خواهد گشت.
بابا، سکه ای به من بده تا آن را در فواره بیندازم.
پسرم این خرافات را باور مکن.
می دانم که آن خرافه است، اما دوست دارم سکه ای در آن بندازم؛ تا بگوییم که من در فواره تریفی سکه انداخته ام.
بیا این یک سکه برای تو و این هم برای مایکل، کاترینا امیدوارم خرافاتی نباشی.
و امیدوارم تا تو پیچیده نباشی. سخت نگیر، این فقط یک تفریح است.
کاترینا تو را چه شده است؟
چیزی نیست.
آیا از فواره و میدان اطراف آن، خوشت نیامد. می بینم که امروز به مانند عادت همیشگی نمی خندی و حرف نمی زنی؟!
نه، آن جا خیلی زیبا بود، اما ذهن من کمی مشغول است.
به چه مشغول است؟
چرا خواستی با این مسلمانان ملاقات کنیم؟
تا از خودشان خزعبلات و عقب ماندگی شان را بسناسیم؛ تا وقتی تام از من در باره مسلمانان می پرسد پاسخی برای او داشته باشم.
اما تو خیلی تحت تاثیر سخنان آنها قرار گرفتی.
من تحت تاثیر آنها قرار گرفتم؟!
سخنان اوباعث افزایش دوستی ما نسبت به مسیح می شد.
گویی آنان واقعا عیسی و مادرش را دوست دارند.
چه می گویی؟!
اختلاف در باره الوهیت عیسی است، آنها آن را شرک و کفر و بت پرستی می دانند.
و ما آن را توحید و عبادت می دانیم.
هه هه، آیا کتاب را می خوانی؟
نه، دوست ندارم آن را بخوانم.
هه هه، اما تو به او وعده دادی که آن را خواهی خواند، آیا همانطور که گفت از خواندن آن می ترسی؟!
این چه طرز سخن گفتن است جورح؟! این کتاب هیچ چیز را عوض نمی کند!
درست می گویی، پس چرا آن را نمی خوانی؟ چه اشتباهی در آن است؟
چه کسی به تو گفت که من می خواهم آن را بخوانم.
برای اولین بار است که می بینم در دلیل و دفاع از مذهب کاتولیک کم آوردی و با ضعف برخورد می کنی و برای اولین بار است که احساس می کنم سخنی ساده تو را می لرزاند.
هرگز این کتاب را نخواهم خواند.
تا به خودت ثابت کنی که از آن می ترسی.
پس آن را خواهم خواند.
کاترینا تو را چه شده است؟! چرا این همه ضعف نشان می دهی؟!
نمی دانم، بعد از دیدار با کشیش از درون دچار پریشانی شده ام، شاید از درستی مطالب کتاب می ترسم.
تو ترسو نیستی، تو قوی هستی، بلکه تو بهترین مثال من در یقین هستی، پیشنهاد می کنم که همین حالا مطالعه کتاب را شروع کن؛ خیلی کوچک به نظر می رسد، تا من ایمیل خود را چک می کنم، از دیروز به آن سر نزده ام.
آیا آن را تمام کردی؟
نه کمی صبر کن.
باقیمانده را فردا بخوان، می خواهم پیرامون برخی موضوعات با تو بحث کنم.
فقط چند دقیقه صبر کن الان آن را تمام می کنم.
انگار خیلی مشتاق و علاقه مند هستید!
فقط چند دقیقه لطفا.
پس من می خوابم.
ببخشید، در قسمت پایانی کتاب بودم و دوست داشتم آن را تمام کنم.
انگار کتاب قانع کننده ای بود!
تا حدی، داستان خوبی بود.
می خواستم کارهای فردا را مرتب کنیم.
فردا روز شنبه است، آیا کشیش ما را برای حضور در عشای ربانی دعوت نکرد؟
بله دعوت کرد، اما آیا می رویم؟
بله خواهیم رفت، آیا عشای ربانی در پاک ترین کلیسا را از دست بدهیم؟
هه هه، پس دوستی تو به عیسی تو را به سوی کلیسا و نه اسلام کشاند.
با وجود اینکه کتاب تا حد زیادی قانع کننده است اما من فردا در کلیسا نماز خواهم گزارد.
بچه ها را چکار کنیم؟
آنها را با خود به عشای ربانی می بریم.
آیا از کشیش بر آنها نمی ترسی؟
متوجه نمی شوم؟
امکان ندارد پسرانم را برای عشای ربانی با خود ببرم؛ من از کشیشان بر آنها می ترسم.
از چه چیزی از آنها می ترسی؟
از رفتار وحشیانه کشیشان بر آنان می ترسم؛ به سبب خواندن مکرر عهد عتیق و عهد جدید توسط آنها.
تو امروز معما گونه سخن می گویی، آیا ممکن است برای من توضیح بدهی که مقصودت چیست؟
آیا در باره رسوایی های جنسی کلیسا چیزی نخوانده ای؟ آیا قضایایی را که در دادگاهها علیه کلیسا اقامه شده است، نخوانده ای؟ من فراموش نمی کنم که با یکی از کسانی که مورد تجاوز قرار گرفته بود، ملاقاتی داشتم، راهبان و کشیشان انسان نیستند، بلکه حیواناتی وحشی هستند و دوست ندارم مایکل و سالی در معرض چنین خطری قرار بگیرند.
جورج تو را چه شده است؟ من هر هفته بیش از یک بار به کلیسا می روم، اما هیچ مشکلی برای من روی نداده است، چرا این همه وسوسه؟
آیا شده رسوایی های ضد اخلاقی کلیسا را ببینی یا در آن باره بحث کنی و با کسی بشینی که به این مشکل دچار شده باشد؟
نه.
بگذار بر این موضوع اتفاق کنیم، به سایت یوتیوب برو و آنچه را در باره آن با تو سخن گفتم مشاهده کن، اگر بعد از این، باز هم شما اصرار داشتی که بچه ها را فردا با خود به عشای ربانی ببریم، من حرفی ندارم.
الان آن را به خاطر تو، خواهم دید و فردا همگی به کلیسا خواهیم رفت. داری از همان اسلوبی استفاده می کنی، که مسلمانان امروزی، در صحبت با من استفاده می کردند!
هه هه، همانطور که سخن او هم در تو خوب اثر گذاشت، دیدن این کلیپ ها هم، در تو اثر خواهد گذاشت، شب به خیر عزیزم.
شب به خیر عزیزم.
امروز به دیدن کجا خواهیم رفت؟
در زیباترین و بهترین مکان.
مادر، امروز کجا خواهیم رفت؟ از پدرم پرسیدم، گفت که مکان را تو انتخاب می کنی، امروز کجا خواهیم رفت؟
سورپرایز است، لحظاتی دیگر من و پدرت تو را خبر می کنیم.
امروز کجا خواهیم رفت؟
آیا رسوایی های کلیسا را مشاهده کردی و در باره آنها خواندی؟
با وجود اینکه من در کلیسا هستم اما آنچه را که دیدم و خواندم بزرگتر از تصور من بود، اگر این ها درست باشد، بدون تردید این ها حیوان درنده هستند نه بشر.
آیا فکر می کنی که این وضع به سبب آموزه های پولس است که میان ایمان و عمل صالح جدایی انداخته است؟ و به همین سبب مسیحیت عقیده فدا شدن مسیح جهت نجات بشریت را اختراع کرد.
آیا کتاب را خواندی؟
نه، فقط همان قسمتی را خواندم که باز بود، آیا اگر من آن را بخوانم ایرادی دارد؟
نه ایرادی ندارد. فقط تعجب کردم، اگر آن را می خواندی خوب بود، من نمی ترسم، شاید همین قسمتی که تو در باره آن سخن گفتی، دقیقا برای من مشکل باشد، می شود تا بعدا در باره آن فکر کنیم، به هر حال به نظر تو کجا برویم؟
باید به عشای ربانی کلیسا برویم.
اشکالی ندارد، اما بعد از اینکه اول به باغ فیلا دوریا بامبیلی رفتیم، آن بزرگترین پارک رم است و از همه زیباتر است.
می ترسم دیر شود و به عشای ربانی نرسیم.
هه هه، ای راهب دیر نخواهیم کرد.
پس همه چیز مرتب است.
مادر انتخابی بسیار زیبا کرده ای، امروز از جمله زیباترین روزهاست.
این مکان بسیار زیبا و جالب است، سالی آیا از آن خوشت آمده است؟
بله خیلی خوشم آمده است.
زیبایی سفر با رفتن ما به عشای ربانی در کلیسا تکمیل خواهد شد.
من نمی خواهم به کلیسا بروم.
این خواسته و انتخاب مادرت است، از او بپرس.
بعد از گردش و سیاحت طبیعی باید به سیاحت و گردش روحی بپردازیم.
ببخشید مادر، من کلیسا را دوست ندارم!
آیا دوست نداری تا خدایی را که تو را آفریده و روزی داده و به تو مهربانی کرده است را پرستش کنی و از او شکر گزاری کنی؟
دوست دارم تا خدایم را بپرستم، اما بدون رفتن به کلیسا.
تا زمانی که انسان به سوی خدایش نرود و او را نپرستد و از او شکرگزاری نکند دنیا بر او تنگ می آید.
کاترینا، آیا تو اصرار داری به کلیسا بروی؟
اگر خدایت را نپرستی و از او شکر گزاری نکنی بدبخت می شوی و من گمان نمی کنم که پرستش ربطی به رفتن به کلیسا داشته باشد.
بعد از اینکه گردش در پارک را پایان دادیم خواهیم رفت، از آن لذت ببر، اما از این بترس که پرستش و شکر گزاری پروردگارت را رها کنی عزیزم.
مادر، پدر از شما متشکرم، اما چرا عبادت فقط به کلیسا مرتبط است؟
سالی بیا آن پرنده را در آنجا ببین. بیا نزدیکش برویم.
سخن مایکل بسیار زیباست.
بله، اما چرا تو مرا در موقعیتی قرار می دهی که سبب می شود، بچه ها مرا دوست نداشته باشند؟
آیا رفتن به عشای ربانی خواسته تو نبود؟!
ای فیلسوف پاک و منزه، این سخن را ادامه ای خواهد بود.
الان برای عشای ربانی می رویم، از شما می خواهم تا به فروتنی دعا کنید و مواظب خودتان باشید.
مواظب چه چیزی باشیم؟
از هر چیز و هر شخص یا کاری که شما را آزار می دهد و یا شما را در سختی می اندازد.
مثل چه؟
مثل هر چیزی که شما را آزار می دهد یا به سختی می اندازد، مایکل، سالی آیا حرف من واضح است؟!
بله خیلی واضح است، اما نمی دانم چرا آن را به ما می گویی؟! آیا به کلیسا می رویم یا به باغ وحش حیوانات درنده؟!
مرا دچار وسوسه کردی، تو مواظب مایکل باش و من مواظب سالی می شوم.
نه تا این حد، گویی تو خیلی وسواسی شده ای. اما چشم.
مادر از شما متشکرم، عشای ربانی بسیار عالی بود، من عیسی مسیح را خیلی دوست دارم!
او باعث نجات ماست، بلکه باعث نجات همه بشریت از گناه است.
ماما..آیا راه دیگری نبود تا پروردگار مهربان، ما را از گناهانمان نجات دهد بدون اینکه مسیح کشته می شد، مرگ مسیح پسر، مرا خیلی آزار داد، من او را دوست دارم؛ او باعث آمدن هدایا برای من در سر هر سال می شود.
من هم مثل تو فکر می کنم سالی، شاید به همین خاطر دوست ندارم به کلیسا بروم و شاید به این خاطر است که من کشیشان و راهبان را دوست ندارم.
دوستی تو با مسیح سبب نجات و رهایی تو خواهد شد.
ای مایکل عمل را فراموش نکن، ایمان به تنهایی کافی نیست همانطور که مسیح به ما آموخته است.
در کلیسا نگران بودی!
و مشخص بود که تو هم دقت و توجه لازم را به مراسم نداری.
بله، چطور می خواهی به چیزی دقت کنم وبه آن توجه داشته باشم، که به آن قانع نیستم؟ مهم سفر پس فردای ماست، دوست دارم از زمان باقی مانده، به مثل روزهای گذشته، لذت ببرم.
من خیلی خسته هستم، دیشب خیلی دیر خوابیدم، الان می خواهم بخوابم.
من ایمیل خود را چک می کنم و سپس می خوابم، آیا ممکن است آن کتابی را به من بدهی همان کتابی که آن مسلمان به تو داد.
می خواهی آن را بخوانی؟!
شاید، آیا مطالعه آن برای من ایرادی دارد؟
نه موردی نیست، بفرمایید. شب بخیر.
بیدار شو، بیدار شو،هه هه، تمام این خواب آلودگی به سبب این کتاب است.
اوه، مثل اینکه می ترسی، مطمئن باش، من کتاب را نخوانده ام.
هه هه، بدون خواندن وضعت این طور است، اگر آن را بخوانی چه خواهد شد! یالله بیدار شو.
یالله بشتابید. امروز آخرین روز ما، در رم است، می خواهیم جاهای زیادی را ببینیم.
صلیب نخریدی، آیا دیگه مسیح را دوست نداری؟
اتفاقا علاقه و محبتم افزایش یافته است، اما دوستی با پیروی و عمل است و نه فقط با صلیب.
این چیزی بود که مدت زمانی است من به تو می گویم، دوستی مسیح همان دوستی با صلیب و مجسمه ها و کشیشان وراهبان نیست.
الان تو این بحث را بگذار، پروتستان متعصب.
و یا اینکه دوستی من به مسیح مرا مسلمانی تروریست خواهد کرد، با وجود اینکه من کتاب را نخوانده ام.
گمان کنم که برای تروریست شدن آمادگی داری ومناسب باشی، همان سان که برای هندو شدن هم مناسب هستی.
هه هه،
من شنیدم که زیاد در باره دین حرف می زدید، آیا دین برای مردم مهم است؟
بدون شک مایکل.
یکی از دوستانم در مدرسه می گوید: اصل الحاد است و طبیعت ما را آفریده است و تفکر دینی و تفکر در دین از جمله افسانه های قدیمی و کهن است.
نظر تو چیه؟
به نظرم برخی امور در دین خرافه هستند.
تفاوت است میان اینکه بگوییم دین خرافه است و اینکه در برخی از ادیان خرافه وجود دارد.
اما خرافات در دین بسیار زیاد هستند، آن طور که دوستم می گوید.
پسرم، مانند چه؟!
با وجود اینکه استاد مدرسه بیش از یک بار آن را شرح داد اما من عقیده تثلیث و فدا شدن مسیح و.. را نفهمیدم.
شاید به خاطر کمی عمرت باشد پسرم و وقتی بزرگ شوی آن را خواهی فهمید.
دوست ملحد من که در باره او با شما سخن گفتم می گوید:» از هر کس بپرسی به تو خواهد گفت کوچک هستی، اما باور کن که هیچ کدام از آنان نیز این را درک نمی کنند» آیا تو این موضوع را درک می کنی؟!
بله، بله تا حدی.
تو چه بابا؟
هه هه، نه، نه تا حد بسیار زیادی!
احساس می کنم موضوعی سخت است، آیا خدا می خواهد ما را به رنج و سختی بیندازد، تا آن را بفهمیم؟
اوووف،تو مانند پدرت امور را سخت می کنی، پسرم موضوع ساده تر از این است.
بسار خوب مایکل، امکان ندارد که خداوند چیزی را بیاورد، که عقل آن را محال بداند، اگر موضوعی برای تو به این شکل پدیدار شد، یعنی اینکه لازم است تا بیش از این بیاموزی تا آن را بفهمی، اما اینکه اموری به راز و سر بدل شوند این را قبول نکن.
پس تو با دوست ملحد من موافق هستی، پدر؟
هرگز، الحاد افسانه ای است که به طور کلی با عقل مخالف است.
متوجه نمی شوم پدر؟
آیا ممکن است جهان بطور تصادفی بوجود آمده باشد؟! و انسانها به طور تصادفی پدید آمده باشند؟!
پدر افراد ملحد این طور نمی گویند، برخی با آگاهی از نظریه داروین که ما در درس زیست شناسی خوانده ایم سخن می گویند.
بله، نظریه داروین از جمله نظریات تاریخی و قدیمی است، الان اشتباهات این نظریه به شکل علمی و عقلی ثابت شده است.
چطور؟
می توانی از معلم علوم بپرسی، او در این زمینه از من بیشتر می داند و از جزئیات این بحث آگاه است، می شود تا یک کتاب مفصل در این زمینه برای تو بخرم، لازم است که بر اصول علمی اعتماد کرد و نه بر افسانه ها، حتی اگر علمی قلمداد شود.
اما مشکل در آن است که دین با علم و دانش مخالف است.
امکان ندارد، دین و علم هرگز از یکدیگر بی نیاز نمی شوند.
چطور؟
می شود تا این را با سخن انیشتاین برای تو مختصر کنم:» علم و دانش بدون دین لنگ است و دین بدون دانش کور است».
منظورت این است که دانش بی دینان لنگ است؟!
بلکه جهل و نادانی آنها بیش از علم و دانش آنهاست و آنچه را هم که می دانند لنگ است، همانطور که دین بدون دانش به افسانه و مجموعه ای از اسرار بدل می شود؛ به همین خاطر کور است.
دیداری ناگهانی، خوش آمدی.
دوست کشیش، خوش آمدی، تو را در عشای ربانی ندیدیم!
یک سال است که من در عشای ربانی شرکت نمی کنم.
پس چطور دوست و همراه کشیش هستی؟!
مثل اینکه کشیش به نزد تو خیلی مقدس است، با وجود آن که به پرسش های جورج پاسخ نداد و از ما هم، فرار کرد، درستی سخنان جورج را از خود او پرسیدم.
آیا فکر می کردی من دروغ می گویم.
نه هرگز، فقط برای تاکید و اطمینان، آخر آن برخورد برای من بسیار عجیب بود، مثل اینکه دقیقا همانطور بوده است که تو گفتی: کشیش نخواست تا کاترینا را به تنهایی خارج کند.
چرا دقیقا من؟!
به تو گفتم که او به طور کلی میان مباحث و سخنرانی های عمومی که تو یکی از مستفیدین آن هستی و میان بحث های خصوصی تفاوت قایل است. نمی خواهم زیاد وقت شما را بگیرم، گمان می کنم، شما فردا مسافر هستید.
بله.
آمدم تا با شما خداحافظی کنم، دوست دارم تا ارتباط ما ادامه یابد، از دیدار با شما بسیار خوشحال شدم.
ما هم همچنین. از شما تشکر می کنیم.
من یک درخواست داشتم، آیا ممکن است آن کتاب را به من بدهید؟ آن را از دوستم خواستم اما گفت که این آخرین نسخه پیش او بوده است.
آیا این کتاب تا این اندازه برای تو مهم است؟!
نشست آن روز برای من ثابت کرد که من از اسلام فقط یک سری اطلاعات ساده و عمومی و یا گزارش های اعلامیه مانند را می دانم، تصمیم گرفتم تا این دین را بفهمم، اسم این کتاب خیلی برای من جالب بود؛ دوست دارم، آن را بخوانم.
الان با بچه ها به اتاق می روم و کتاب را برای تو می آورم. مایکل، سالی یالله.
ههه، پس تصمیم گرفتی تا اسلام را مورد مطالعه قرار بدهی؟
بله.
آیا مسلمان خواهی شد؟
آیا دوست داری مثلا به مانند رئیس جمهور پیشین لیبی باشم. من بدون تفاوت تمام افکار را مورد بررسی قرار می دهم، در آن نشست متوجه شدم، اطلاعات من از اسلام بسیار سطحی است، با وجود اینکه فکر می کردم، اطلاعات زیادی در باره اسلام دارم اما آنها کلی و غیر قابل اعتماد هستند.
من در باره اسلام چیزی نخوانده ام، در مرحله بعدی در این باره خواهم خواند و متاسفانه من کتاب را نخوانده ام و دوست داشتم تا آن را بخوانم.
ببخشید کتاب از آن شماست و من از این درخواست معذرت می خواهم.
آیا کتاب را نمی خواهید؟
جای کتاب را در شبکه بین المللی یاداشت کردم، این کافی است، خداحافظ شما.
دوستت دارم.
من هم تو را دوست دارم. بیا نزدیک من.